PENO
توحید. خدا یکی است.
سوال. خدا یا خدایان هدفشان از خلقت ما چه بود.
1- خدا(یان) با ما سخن نگفته اند. 2- با ما سخن گفته اند.
خدا چرا جهان را آفرید. برای ما. مارا چرا آفرید؟
اول جواب این سوالا رو بده : قبول داری که الان هستی و کاریشم نمیشه کرد؟ آره.
به نظرت نیازی به وجود خدا داری؟ تا نیاز رو چی تعریف کنی... و کودوم خدا؟
فکر میکنم الان نیازی به خدا ندارم! چون زندگیم داره به گا میره.
ولی چرا. خوبیش اینه که این آدم به درد نخور باهاش صحبت نمیکنه.
با امروز میشه دو روز. دو روز دیگه هنوز نمیخوایم بحرفیم.
نمیدونم محمد امشبم میخواد دیر بیاد یا نه...
احساس میکنم اصلا حال و حوصله منو نداره. چون من هیچ چیز جذابی ندارم کلا...
حاجی خیلی به درد نخورم.. خیلی..
تو اینجا تنها منتظر منی...
فک کنم دوروز بود ک نبودم.
دوستت دارم پنو. باور کن. کسی تو رو دوست نداشت ولی من دوستت دارم.
پنو چن تا آدم مهم تو زندگیت هستن؟
1- خدا هست
2- خدا چن تاس؟
یکی. چرا یکی ؟ چون همکاری در کار باشه ناقص خواهد بود.
اثبات کمال خدا چیه؟
چون واجب الوجوده نمیتونه ناقص باشه. چون ناقص نیازمنده. ناقص برای رفع نقص خودش نیاز داره به دیگری !
ها؟
1- هرجور فکر میکنم، میبینم خدا ی نیازی داشته که مارو آفریده.
میگه نیاز مال ناقصه. کامل بی نیازه.
میگم علت کامل بودنش؟
میگه چون واجب الوجوده.
الان داشتم میگفتم؛
فاک آل . و فاک اوری ثینگ.
به چپت.
نابود شدم با اون کامنت آی تو وب اون پسره. نابود ک نه . دلسرد...
تو هم اونی نبودی که لایق باشه... حیف شد... حیف...
من اونقدر بزرگ هستم که رهات کنم. سخت نیست. برو راحت باش.
نه که با طرف سنمی داشته بوده باشم...
تصوراتم همه ش اشتباه از آب درومد...
من تو رو میخواستم. فقط منو تو. نشد خب. نمیشه. اشتباه هم بود.
داریم درباره مجازی حرف میزنیم. چقدر حقیرانه...
بسه. تموم شد.
-----------
شما بیا به ما بگو که
بستم وبارو
دو تا وب مونده
اینجا
و
کانتینگم
که همچنان در حال سه نقطه دادنه.
در تلگرامم رو به همه بازه.
داشتم به این فکر میکردم که چه وضعشه :/
ان آی داید... داید...
با این آهنگ جدیدت منو کشتی تو...
داشتم سایت مذافعانه حرمو میخوندم. کامنتارو. بعدم عکسای شهدارو نیگا میکردم...
به این فکر کردم که این دنیای مسخره ی بی معنی واقعا ارزششو داره که اینجوری آدما همدیگه رو میکشن؟
بعد به این فکر کردم که نه رفیق جان. اینا برای عقیده دارن همدیگه رو میکشن. جفتشونم میرن بهشت. خب خودشون اینطور فکر میکنن.
داش بازم رسیدیم به هم ؛)
پنو فکرشو کردی که. چی ؟
میخواستم بگم چقدر تنهاییم...
پنو جان شانس آوردیم منو تو همو داریم ... وگرنه از تنهایی میمردیما...
آره خب. راس میگی... تنهایی آدمو میکشه. خداروشکر که ما همو داریم.
به چی فکر میکنم؟ به این :
پسره خونه اش از نزدیک ترین روستا سه کیلومتر فاصله داشت! باباش با فروش گاو خرج خونه و خونواده اشو در مياورد. بچه ی یکی از روستاهای فومن بود. درس خون بود و دانشگاه دولتی قبول شد : مکاترونيک - کرمان. همونجا میرفت سر کار، یه مدت رفت سر کار و پول خوبی به دست آورد. با پولش رفت کلاس انگلیسی، سه سال انگلیسی خوند و فول شد و شد مترجم زبان انگلیسی ... زمانهایی که وقتش آزاد بود میرفت ماسوله و واسه توريستا ترجمه میکرد و پول میگرفت. میگفت به زبان آلمانی علاقه دارم، بعد از دو سال که دیدمش گفت "با پولی که از مترجمي در آوردم رفتم کلاس آلمانی و تو دو سال آلمانی رو ياد گرفتم. یه روز که رفته بودم ماسوله و با توريستا صحبت میکردم با یه توریست آلمانی روبه رو شدم و آوردم خونه و بهشون اون شب رو غذا و جا خواب دادم، از قضا توريسته تو رشته مکاترونیک فعالیت داشته و ظاهرا صاحب شرکت بوده، بهم گفت واست دعوت نامه میفرستم بیا اونجا و پیشم کار کن" میگفت دنبال گرفتن ویزام، چند وقت دیگه ميپرم
واقعا میترسم... :( چرا؟ بهت میگم...
چقدر خوبه که تو راحت زندگیتو میکنی فاطمه...
من نمیتونم... من میخوام همه ی تو مال من باشه.. این اشتباهه... این نشدنیه...
حتی به انتخاب تو شک دارم. شک دارم که درست انتخاب کردمت تا اینجای کار...
خدایا تو رو جون اونایی که دوسشون داری کمکم کن... از من بدبخت تر هست. میدونم. من اتفاقا خیلی راحته زندگیم... ولی لطفا ... ب احترام خوبات... :(
دیشب دونفر اسگل اومدن کامنت گذاشتن بدون آدرس. اگه عادرس داشت شاید ج میدادم ولی بی عادرسا رو در دم میپاکم. میپاکم بر وزن میفاکم ! :دی
ماااااا.
من از خودم. از این تنبل بی عرضه ای که هستم متنفرم.
میگن تلقین منفی نکن ولی خب واقعیت نیست مگه؟ :(
کاش یکی بود نصیحتم میکرد و سرزنش :(
یک روزنه ی امیدی همیشه وجود داره. من و تو ماه هاست که داریم عمرمونو تلف میکنیم. میدونی چند ماه؟ حداقل 8 ماه. وای... وای...